غلامحسین بیگجهخانی در سال ۱۲۹۷ش در محله سنجرانِ تبریز به دنیا آمد. پدرش حسینقلیخان تار مینواخت و در اصل از روستای بَیجَهخاتون یا بَیگجهخاتون بود.
حسینقلی بیگجهخانی میخواست تا پسرش غلامحسین به تحصیل در مدرسه ادامه دهد و خود نیز کارگاه بافتِ فرش دایر کند ولی در سال 1310 بهعلت ابتلا به سرطان درگذشت و سرنوشت غلامحسینِ نوجوان در آن سال، بهنحوِ دیگری رقم خورد. گویی دستِ تقدیر، سرنوشتِ غلامحسین را با موسیقی عجین کرده بود.
غلامحسین سیزده ساله، کفالت و سرپرستی خانوادهاش را برعهده گرفت و با پیشنهاد شاگردِ وفادارِ پدرش، رضاقلی زابلیآذر ترک تحصیل کرد تا تارنوازی را از او بیاموزد و از عهدهی معاش و مخارج خانواده برآید. رضاقلی زابلی آذر بیهیچ چشمداشتی، در یاد دادنِ آنچه که از نوازندگی تار میدانست، دریغ نکرد.
غلامحسین که استعداد خوبی در یادگیریِ گوشی یا شفاهیِ موسیقی داشت، همینکه کوک و پردهای تار را شناخت و مضراب و پنجهاش راه افتاد، از صفحات گرامافون تقلید کرد. او که سن کمی داشت، دمِ درِ قهوهخانهها میایستاد و به موسیقی که از گرامافون پخش میشد، گوش میداد. آواز سیدحسین طاهرزاده، قمرالملوک وزیری، رضاقلی میرزاظلی و ... را با سازِ مرتضی نیداود، علیاکبر شهنازی، ارسلان درگاهی و ... میشنید، آنها را زیر لب زمزمه و تکرار میکرد و به طرف خانه میدوید تا شنیدههایش را با تار بنوازد. او صبح و شب تار مینواخت و تار مینواخت!
غلامحسین را به مجالس زنانه دعوت کردند و وی توانست معاش خانوادهی تحتِ تکلّفش را تأمین کند. بهتدریج با خوانندگانی چون مهدیخان صوتی و میرعلیاصغر صادقالوعد همنوازی کرد تا اینکه در حدود سال 1315 گروه سه نفرهی غلامحسین بیگجهخانی (تار)، محمود فرنام (قاوال) و میرعلیاصغر صادقالوعد (آواز) شکل گرفت.
او در حدود سال 1320 ازدواج کرد. در همان ایّام، ابوالحسن اقبالآذر در شهرداری تبریز اشتغال داشت و پیشتر، تعریف و توصیفِ غلامحسین بیگجهخانی را شنیده بود. در جایی که گویا محفلی بوده ، با هم آشنا میشوند و همکاریِ گروه سه نفرهی بیگجهخانی، فرنام و اقبالآذر آغاز میشود.
غلامحسین بیگجهخانی در نواختن قطعات ضربیِ ساختهی دیگران ، بهویژه رِنگها چنان خلاقیت ، ابتکار و بدعتی از خود بروز میداد که نمیدانیم حاصلِ کار و نواختههای او را دگرهای از آثار دیگران بنامیم یا آهنگ و ساختهای نو! او ذوق نغمهپردازی و آهنگسازی نیز داشت. سه تصنیف ساخت و سه تصنیفِ دیگر نیز به او منسوب هستند. همچنین گفته میشود قطعهی ضربیِ بیکلامی در مایهی گریلی، رِنگی در دستگاه چهارگاه و نیز چند رِنگ دیگر، از ساختههای غلامحسین بیگجهخانی هستند. در واقع، بیگجهخانی ظرفی بود که هر محتوایی را آنگونه که میخواست، شکل میداد.
بیگجهخانی از سال 1324 ش در ارکستر فیلارمونیکِ فرقهی دموکراتِ آذربایجان که به رهبری جهانگیر جهانگیراُف تشکیل شده بود، در کنار نوازندگان تارِ ایرانی نواخت و از سال 1325 ش که رادیو تبریز شروع به کار کرد، او نیز یکی از نوازندگان رادیو تبریز شد و در آنجا با آوازِ میرعلیاصغر صادقالوعد، توران لطفی، ابوالحسن اقبالآذر، فاطمه زرگری و ... و نیز دایرهی فرنام و تمبکِ صدیقی همنوازی کرد.
آثار غلامحسین بیگجهخانی، از سال 1337 ش در صفحاتِ 45 دور عرضه شدند و از سال 1338 ش سرپرست گروههای موسیقی ایرانی شمارهی 1 , 3 و نیز برنامهی شکوفهها در رادیو تبریز شد.
کارگاه موسیقی رادیووتلوزیون مرکز تبریز یا همان مرکز حفظواشاعهی موسیقی تبریز از سال 1353 در تبریز دایر گشت و غلامحسین بیگجهخانی در آنجا هنرآموز تار ایرانی شد تا هنرجویان بهصورت شفاهی و گوشی از آموختههای او بهرهمند شوند.
او در سال 1354 ش توسط داریوش صفوت به جشن هنر شیراز معرفی شد و کنسرتی را در آواز افشاری با همراهیِ دایرهی محمود فرنام و سپس در سال 1355 ش کنسرت دیگری را در دستگاه ماهور با همراهیِ کمانچهی مهدی آذرسینا و دایرهی محمود فرنام و ... اجراکرد. جشن هنر شیراز و بهویژه کنسرت آواز افشاری، نقطهی عطف مهمی در زندگیِ هنریِ غلامحسین بیگجهخانی محسوب میشود چرا که از آن بهبعد، بهعنوان چهرهی هنریِ شناخته شدهای در ایران مطرح گشت و برای تدریس، به مرکز حفظواشاعهی موسیقی ایرانی در تهران دعوت شد. اغلبِ تارنوازانِ برجستهی معاصر که در اواخر دههی 1350 دانشجوی موسیقی بودند، از منش هنری و شیوهی تارنوازی غلامحسین بیگجهخانی تأثیر پذیرفتهاند. در آنجا بود که نورعلی برومند، نحوهی مضراب زدنِ بیگجهخانی را به دانهگرفتنِ گنجشک از زمین تشبیه کرد. یعنی مضرابی سریع، ولی نرم وشمرده!
اوجِ پختگیِ تارنوازیِ غلامحسین بیگجهخانی را میتوان در دههی 1350 دید. روزگار را با دو کار سپری میکرد، کنسرت و تدریس، آن هم در تهران، تبریز و شیراز. بهقولِ خودش، اغلب در سفر بود و سه چیز لوازمِ سفرش بودند: چمدان، تار و عصا!
در مجموع، شاخصهای تارنوازی غلامحسین بیگجهخانی عبارتند از: استفادهی زیاد از ویبراسیون، اجرای اغلبِ ریزها همراه با ویبراسیون، اجرای تَکریز با فاصلهی بسیار کم بین تک و ریز و با تأکید بر مضرابِ تک، اجرای اغلبِ درّابها بر روی دو یا سه نت، تعمّد در اجرای نامساویِ ضربها در بعضی از رِنگها، پنجهکاری نرم و پیوسته بدون پرش و حرکات متظاهرانه، جواب آواز متفاوت و منحصربهفرد، صدادهی و سونوریتهی طبیعیِ ساز با مضراب واضح ومرتّب، استفادهی متنوع ولی منطقی از بالا، وسط و پاییندسته برای به اصطلاح سوالوجواب کردن جملههای موسیقایی.
در سال 1357 ش انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید و بیگجهخانی از صداوسیمای مرکز آذربایجانشرقی اخراج و از خانهی سازمانی هم رانده شد. او در اواسط دههی شصتِ عمرش یعنی در سال 1361 با دلشکستگی و درماندگی به خانهی پدریاش در کوچهی قَرهچیلرِ محلهی سنجران بازگشت.
محمدرضا شجریان در سال 1361 آوازی در دستگاه همایون با تارِ غلامحسین بیگجهخانی خواند که در سال 1364 به شکل کاست و با عنوانِ بیداد منتشر شد. بیگجهخانی در اثر بیداد، نه تنها شکل متفاوت و بدیعی از جواب آواز را ارایه داد بلکه او با این کار، در دورهی پس از انقلاب، فریاد زد که در گوشهای از ایران انسانی میزیَد هنرمند ، که تا دمِ مرگ باید هنرش را اثبات کند و وجودش را.
غلامحسین بیگجهخانی در سپیدهدم 24 فروردین ماه 1366 و در 69 سالگی بهعلت عارضهی قلبی در بیمارستان 29 بهمن تبریز درگذشت. شمارهی 31 ردیفِ 145 بلوکِ 10 در گورستان وادیرحمت تبریز آرامگاه و نشانیِ ابدیِ اوست.
او انسان هنروری بود شیفته و شیدای نغمه و موسیقی. او سرانجام، هنرمند و نوازندهای گشت آبگینهگون، صاف و بیرنگ که نغمات موسیقی از مضراب و پنجهاش چون قطرات باران، بیدریغ و صمیمی، سیلان مییافت. بیگجهخانی اخلاق و شخصیتی ممتاز داشت و انسانی صادق، بیریا، پاکباخته، شوخطبع و عاشق زیباییهای طبیعت بود.